خوشا آن که خود را خوار انگاشت ، و کسبى پاکیزه داشت ، و نهادش را از بدى بپرداخت ، و خوى خود را نیکو ساخت و زیادت مالش را بخشید و زبان را از فزون گویى درکشید ، و شرّ خود را به مردم نرساند و سنّت او را کافى بود ، و خود را به بدعت منسوب نگرداند . [ مى‏گویم بعضى این فقره و آن را که پیش از آن است به رسول خدا ( ص ) نسبت داده‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :0
کل بازدید :5100
تعداد کل یاداشته ها : 10
103/9/6
2:5 ع

پیر زن بر در خانه نشسته بود و های های گریه می کرد.مردمی که از کوچه می گذشتند ،ترحم آمیز به او نگاه می کردند.هنگامی که می خواستم از کنارش بگذرم،دیدم که گاو ماده ای جلوی پیر زن نقش بر زمین شده است؛شنیدم که پیرزن زیر لب زمزمه می کند یا عیسی مسیح خودت کمکم کن.از مردمی که به تماشای او مشغول بودند،پرسیدم بر سر این زن بیچاره چه آمده است که این چنین ناله می کند.یکی از بین جمع گفت: این پیر زن غیر این گاو شیرده که می بینی،هیچ ندارد؛تمام مخارج زندگیش فقط از همین گاو تأمین می شد.حال گاوش مرده و به این روز افتاده است.

بعد از چند لحظه ای دیدم، مردی وارد کوچه شد؛آن قدر نورانی و پرعضمت بود که همه توجهشان به او جلب شد.هر چه نزدیکتر می شد،آرامش وسکوت بیشتری در بین جمع حکم فرما می شد.با شنیدن صدای گریه زن مرد نزدیک این زن آمد وگفتک چه اندوهی بر تو آمده است که این چنین مویه می کنی.

پیر زن بدون اینکه این مرد را بشناسد به او گفت: گاو شیر دهم مرده... این تنها دارایی من بود. مرد با مهربانی گفت: نگران نباش و با اشاره ای که به گاو کرد،گاو مرده به اذن خدا زنده شد. وقتی پیرزن این صحنه را دید، شکّه شدو مات و مبهوت به گاوش نگاه کرد. مرد ناشناس از کنار پیرزن وگاوش گذشت ودر حال خارج شدن از کوچه بود. زن سراسیمه دوید وفریاد زد"ای غریبه کیستی؟"به خدا سوگند که تو عیسی مسیح هستی، در بین مردم هم همه بلند شد در حالی که به هم می گفتند: این فردی که آمد وشفا داد پنجمین امام شیعیان امام محمد باقر (ع) است.  


90/3/1::: 4:9 ع
نظر()